داستان رویای زیردریایی لئو

زمان ایجاد: 1403/12/14 16:28:42

لئو، پسر کوچولوی پنج ساله، خواب دید که سوار یک زیردریایی جادویی شده است. زیردریایی اش آبی روشن بود و بوی شیرینی می داد. کاپیتان مرجان، یک پری دریایی مهربان با موهای نارنجی، راهنمای لئو در این سفر دریایی بود. کاپیتان مرجان گفت: «سلام لئو! آماده‌ای برای ماجراجویی؟» لئو با خوشحالی جواب داد: «بله!» زیردریایی آرام آرام از میان آب های درخشان اقیانوس عبور می کرد. اول، لئو ماهی های رنگارنگ را دید که دور زیردریایی می چرخیدند. سپس، ستاره های دریایی خندان را دید که روی صخره ها چسبیده بودند. در آخر، هشت پاهای بازیگوش را دید که با حباب ها بازی می کردند. آنها به یک شهر مرجانی زیبا رسیدند که پر از خانه های کوچک و رنگارنگ بود. خانه ها بوی نمک و جلبک می دادند. کاپیتان مرجان گفت: «اینجا شهر مرجانی است! همه موجودات دریایی اینجا زندگی می کنند.» لئو با تعجب به اطراف نگاه کرد. ناگهان، یک نهنگ بزرگ و مهربان به زیردریایی نزدیک شد. نهنگ گفت: «سلام! من وال هستم. می خواهید با هم بازی کنیم؟» لئو با خوشحالی قبول کرد. اول، وال لئو را روی پشتش سوار کرد و در اقیانوس چرخاند. سپس، وال برای لئو آواز خواند. در آخر، وال به لئو یاد داد که چطور با حباب ها بازی کند. لئو یاد گرفت که اقیانوس خانه موجودات زیادی است و باید از آن محافظت کرد. او فهمید که نباید زباله ها را در دریا بریزد. کاپیتان مرجان گفت: «آفرین لئو! تو خیلی چیزها یاد گرفتی.» لئو با خوشحالی از خواب بیدار شد و ماجراجویی اش را به یاد آورد. او می دانست که باید از اقیانوس مراقبت کند. لئو با خودش گفت: «من دوباره به زیردریایی جادویی برمی گردم!»