داستان هانا و گربه هایش

زمان ایجاد: 1403/11/21 16:49:55

هانا یک دختر کوچولوی ناز بود. موهای فرفری داشت و همیشه یک لباس صورتی قشنگ می پوشید. هانا دو تا گربه خیلی دوست داشتنی داشت. اسم یکی ملوس بود، یک گربه سفید پشمالو با چشم های آبی. اسم اون یکی پیشی بود، یک گربه سیاه و سفید بازیگوش که یک خال بامزه روی بینی اش داشت.

یک روز آفتابی بهاری، هانا با ملوس و پیشی توی حیاط بازی می کرد. حیاط پر از گل های رنگارنگ بود و بوی خوبی می داد. اول هانا توپ کوچکش را پرت می کرد و پیشی تند تند دنبالش می دوید. سپس هانا با ملوس قایم باشک بازی می کرد. ملوس پشت بوته گل رز قایم می شد و هانا با خنده پیدایش می کرد.

هانا خیلی گربه ها را دوست داشت. او می خواست به آنها لباس بپوشاند. اما گربه ها دوست نداشتند لباس بپوشند. پیشی سریع فرار کرد و ملوس فقط غرغر کرد. هانا ناراحت شد.

مامان مریم از پنجره نگاه می کرد. او دید که هانا ناراحت است. مامان مریم گفت: «هانا جان، بیا برای گربه ها شیر بریزیم.» هانا خوشحال شد.

هانا یک کاسه شیر برای ملوس و یک کاسه شیر برای پیشی ریخت. گربه ها با اشتها شروع به خوردن کردند. ملوس آرام آرام شیر می خورد، اما پیشی خیلی سریع شیرش را تمام کرد.

ناگهان پیشی به ملوس پرید. ملوس هم عصبانی شد و شروع به دعوا کرد. هانا ترسید. او نمی خواست گربه ها با هم دعوا کنند.

هانا با صدای بلند گفت: «نه! دعوا نکنید!» او بین گربه ها ایستاد و آنها را نوازش کرد. ملوس و پیشی آرام شدند. آنها فهمیدند که هانا ناراحت است.

مامان مریم با یک سینی پر از کلوچه های گرم و خوشبو آمد. بوی شیرینی کلوچه ها همه جا را پر کرده بود. مامان مریم گفت: «بفرمایید کلوچه! هم برای هانا، هم برای گربه ها.»

هانا یک کلوچه برداشت و به ملوس و پیشی هم داد. گربه ها با لذت کلوچه ها را خوردند. بعد از خوردن کلوچه ها، ملوس و پیشی دوباره با هم دوست شدند.

اول هانا، ملوس و پیشی توی حیاط بازی کردند. سپس شیر و کلوچه خوردند. در آخر، همه با هم روی مبل نشستند و کارتون تماشا کردند. هانا، ملوس و پیشی خیلی خوشحال بودند. هانا آقای میو، عروسک گربه ای اش را هم بغل کرد.

هانا خیلی خوشحال بود که دو تا گربه ناز دارد. او همیشه از آنها مراقبت می کرد و با آنها بازی می کرد. ملوس و پیشی هم هانا را خیلی دوست داشتند و همیشه کنارش بودند. آنها یک خانواده شاد بودند.